در اینجا قصد دارم به بررسی نقاشی یکی از دانشآموزانم که در اوایل سال تحصیلی آن را کشیده است، بپردازم. پیش از آن لازم است به موضوعی اشاره کنم؛ یکی از پرتکرارترین مسائلی که در روزهای اول سال تحصیلی، توسط خانوادهها مطرح میشد گم شدن وسایل بچهها بود؛ «امروز خوراکیاش رو از تو کیفاش برداشتن»، یا «هر روز مدادرنگیهاشو گم میکنه»، و چیزهایی از این قبیل که مدام اتفاق میافتاد. من به چند گزینه فکر کردم؛ شاید به این خاطره که پایههای بالاتر میان تو کلاس ما! بچههای کلاس خودمون این کار رو میکنن! دارن با هم شوخی میکنن! و یا علتی که نمیدانم.
برای اینکه بتوانم مساله را حل کنم از بچهها خواستم تا خانه، درخت و آدمی را نقاشی کنند. بچهها نقاشیهای مختلفی کشیدند و برای من آنچه کشیده بودند را تعریف کردند. از اینکه چه کسانی در نقاشی هستند و چه میکنند تا ماجراهایی که در نقاشیهایشان جریان داشت. در این میان، نقاشی یکی از بچهها به نام سهیل، توجه مرا جلب کرد. وقتی دربارۀ داستان نقاشی پرسیدم، گفت: «دزده از خونهاش لیوان و دزدیده تا آب بخوره!». تصویر زیر نقاشی سهیل است که میبینید.

موارد زیادی در این روایت و تصویر وجود داشت که برای من قابل توجه بود. به شباهت رنگهای خانه و دزدِ نقاشی توجه کنید. رنگ لباس دزد، شبیه درب خانه است و رنگ صورتاش شبیه چارچوب خانه. این خانه، خانۀ دزد است و شباهت رنگها نشان میدهد چقدر برایش دوستداشتنی است!
دزدی که از خانۀ خودش یک «لیوان» دزدیده برای اینکه آب بخورد. این نشان میدهد او تمایزی بین «مال من» و «مال دیگری» قائل نیست، به همین دلیل میتواند دزد میتواند از مال خودش دزدی کند.
پرسشی که برای من ایجاد شد این بود که سهیل چه درکی از واژۀ دزدی دارد؟ من با توجه به این نقاشی فکر میکنم، برای سهیل مفهوم دزدی صرفا به معنای «برداشتن چیزی» است. در نقاشی سهیل دزد مال فرد «دیگری» را برنداشته، بلکه از خانۀ خودش لیوانی برداشته است. بنابراین او درک درستی از این واژه ندارد. علاوه براین، دزد نقاشی صرفا آن چیزی را برداشته است که به آن نیاز داشته است. بنابراین نه قصد آسیب زدن داشته است، نه چیز گرانبهایی را برداشته است.
پس از این ماجرا، من توجه بیشتری به سهیل داشتم. یک روز، هنگام زنگ تفریح، سهیل و دوستش در کلاس مانده بودند. سهیل درگوشی به دوستش چیزی گفت. دوستش با تعجب به من نگاه کرد و گفت:« خانم! سهیل میگه بیا قمقمۀ رضا رو برداریم، بزاریم تو کیف ماهان!». سهیل پر از شیطنت و بازیگوشی بود، او همانند نقاشیاش که یک لیوان آب برداشته بود، میخواست قمقمۀ دوستش را پنهان کند.
ممکن بود این رفتار را از کسی الگوبرداری کرده باشد و به همان شکل هم تکرارش میکرد. برای اینکه سهیل درک خودش از این موضوع را به چالش بکشد، یک گفتگوی کلاسی ترتیب دادم تا او بتواند به این مساله از زوایای مختلفی نگاه کند. نقاشی سهیل به من کمک کرد تا علت مشکل را پیدا کنم و راه مناسبی برای آن درنظر بگیرم.
دیدگاهتان را بنویسید