روز شنبه، ۱۵ آبانماه، جشن قرآن و روز دانشآموز را همزمان برگزار میکنیم. در گروه شاد کارهایی که باید انجام دهیم را فهرست میکنم و از مادران و خانوادهها، دعوت میکنم کسانی که امکان همکاری دارند، داوطلب شوند. یک نفر برای جمعآوری هزینهها و تهیهی هدیه و پذیرایی داوطلب میشود و یک نفر هم برای آماده کردن نشانگر کتاب قرآن. قرار است از هر نفر ۲۰هزار تومان بابت تهیهی کتاب دیکتهنویسی بهعنوان هدیه و پذیرایی جمعآوری شود.
ساعت اول را فارسی کار میکنیم. ساعت دوم را یک کاردستی درست میکنیم و روی درِ کلاس میچسبانیم. به هر نفر یک کاغذ میدهم، دستشان را روی کاغذ میگذارند و دور آن را خط میکشند، داخلش را رنگ میکنند و دور آن را قیچی میکنند. اینها برگهای درختی است که من روی درِ کلاس چسباندهام. این هنر جمعی ماست. ساعت بعد قرار است جشن را شروع کنیم.
معاون مدرسه خبر میدهد ساعت تفریح دیرتر از قبل است. با ایشان صحبت میکنم، اطلاع میدهم که جشن ما برای ساعت سوم است. با هم هماهنگ نیستیم. ایشان هم برای همین ساعت برنامهای تدارک دیدهاند. قرار شد بچههای کلاس اول را در ساعت سوم به کلاس بخوانند.
مشغول آماده کردن میز و چیدن کتابها میشوم. یکی از بچهها همراه من در کلاس است. بچهها با تاخیر وارد کلاس کلاس میشوند، برخی هم از گروه دوم که زودتر به مدرسه آمده بودند، وارد میشوند.
از کتاب قرآن و شروع یادگیری قرآن صحبت میکنیم. دربارهی آداب خواندن قرآن که در کتاب فارسی، نگارهی مسجد گفتگو کرده بودیم را یادآوری میکنیم. کسانی که سورههایی از قرآن را حفظاند، میخوانند و برخی را هم گروهی میخوانیم. یک بازیِ قرآنی انجام میدهیم؛ یک دایرهی در هم، یکی بزرگتر و یکی کوچکتر در دل دیگری تشکیل میدهیم. به نوبت میچرخند، یک آیه میخوانند و مینشینند. معاون مدرسه هم وارد میشود، عکس میگیرد و دربارهی قرآن صحبت میکند. بچهها به نوبت هدیه و پذیراییشان که کیک و آبمیوه است را دریافت میگیرند و کلاس تمام میشود. آبمیوه را به پذیرایی اضافه کرده بودند.
برای استراحت به دفتر مدرسه میروم و منتظر گروه دوم هستم.
دیدگاهتان را بنویسید