پاییز رسید!

امروز نهمین روز است. یادداشت دیروز را لازم شد به موضوع دیگری اختصاص دهم. هنوز پنج صبحی هستم، نگران نباشید. چیزی که این روزها ذهنم را مشغول کرده، شروع مهر است. با شروع مهر لازم است برنامه‌ریزیِ متفاوتی داشته باشم. البته با سحرخیزی، تقریبا نیمی از راه را رفته‌‌ام. باید بگویم پیش از این، بیدار شدن ِصبحگاهی، سخت‌ترین کار ممکن بود! معمولا هم از صبحانه خبری نبود، اما حالا «معمولا» صبحانه داریم! خب این خبر خیلی خوبی است. شما اگر یک پنج صبحی باشید، چه چیزهایی تغییر خواهد کرد؟

و اما امسال چطور خواهد گذشت؟! در دو سال اخیر، بیشتر یک تولیدکنندۀ محتوا بوده‌ام تا یک معلم. لذت معلمی و معلم بودن در حضور است، در شنیدن صدای خندۀ بچه‌ها، شیطنت‌هایشان، دست بالا بردن و اجازه گرفتن و خانم، خانم گفتن‌شان. اما حالا من پشت یک سیستم می‌نشینم و صدا و فیلم‌ام را ارسال ‌می‌کنم، آن‌ها هم فیلم و صدایشان را ارسال می‌کنند و همه چیز تمام می‌شود. کاش امسال طور دیگری بشود. کاش همه جا سفید باشد و آبی. امسال پاییز را زرد و قرمز و نارنجی نمی‌خواهم.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *