امروز سومین روز از باشگاه پنجِ صبحی‌هاست. انگار مغزم متورم شده است. با این وجود راحت‌تر و با فشار کمتری بیدار شدم. برنامه‌ریزی‌ام بهتر از قبل پیش می‌رود و تعدادی از کارهایی که همواره جا می‌ماندند در برنامه و روزمرگی‌های من قرار گرفته اند. تمرین زبان انگلیسی و ورزش بخشی از آن‌هاست.

همیشه یکی از پرسش‌های من این بوده است که آیا افرادی مثل ادیسون یا انیشتین همان بیست و چهار ساعتی را داشته‌اند که ما داریم؟ اگر این طور است چرا ما به جز یک سری کارهای روزمره و روتین، کار دیگری نمی‌توانیم بکنیم و حتی گاهی اوقات به همان‌ها هم نمی‌رسیم، چه رسد به اینکه بخواهیم کار متمایز دیگری هم انجام دهیم که تمایزی در ما ایجاد کند؛ مثلا ادیسون بشویم.

با بیدار شدنِ پنج صبح، اتفاق دیگری افتاد؛ انگار آن راز بزرگ را کشف کردم. فکرش را بکنید که تا ساعت نًه صبح، ورزش کرده‌اید، تمرین زبان انگلیسی را انجام داده‌اید، یادداشتتان را نوشته‌اید، برنامه‌ریزیِ روزتان را هم دارید و یک ساعت هم مطالعه کرده‌اید. حالا می‌توانید هر کار دیگری که دلتان می‌خواهد انجام دهید. چون تا همین جا هم برای تمایز ایجاد کردن، کافی است.

آیا بیست‌وچهار ساعتِ من کمتر است از بیست‌وچهار ساعتِ ادیسون؟

فرشته مرادی


خیلی برام هیجان‌انگیزه که هر یادگیری رو به سرمایه و قدرت تبدیل کنم. برنامه‌ریزی برای این تغییر، زندگی‌ام رو می‌سازه.


Post navigation


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *